کد مطلب:163166 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:220

تعامل فرهنگ و توسعه
آن چه در بحث فرهنگ و توسعه مطرح می شود و تأثیر گذاری فرهنگ بر توسعه و یا توسعه بر فرهنگ و یا تعامل و تأثیر متقابل را مطرح می كند، همین نكته است كه ما بن بست فرهنگ علمی فلسفی عرفانی هنری و عامیانه و جمعی را باور كرده ایم و به وحی روی آورده ایم و باید گفت كه در فرهنگ دینی راه و روش با تربیت آغاز می شود و در فرهنگ معاصر با مدیریت و همین است كه رشد و انحطاط وامع در عنصری اقتصادی و خارج از مقوله ی توسعه بررسی می شود، و مفاهیم رهبری ومدیریت و طرح و تربیت مهره های كار آمد و جاسازی و جایگزینی آن ها مطرح می شود.

اگر این بینش دینی و این فرهنگ را با فرهنگ ها و بینش های دیگر مقایسه كنیم، چه بسا كه قدرت و صلابت این فرهنگ های حاكم، ما را به ناتوانی فرهنگ های دینی معتقد و یا متقاعد سازد و با تمامی آزاد اندیشی در این قضاوت


بی اساس گرفتار نماید.در حالی كه این بینش دینی همراه تربیت و اخلاق و سیاستی است كه با جریان تربیتی اخلاقی و سیاسی غرب قدیم و معاصر متفاوت است.

وقتی افلاطون به حكومت مردم بر مردم، یعنی حكومت قانون بر مردم، یعنی حكومت مصلحت عمومی می رسد و دولت را حافظ سعادت و فضیلت ها می شمارد و هنگامی كه این جریان فكری و مصلحت عمومی با قراردادهای اجتماعی به آزادی و لیبرالیسم و دموكراسی و حكومت های معاصر می رسد، ما نمی توانیم مصلحت عمومی و قراردادهای اجتماعی را چماق جریان فكری و بینشی كنیم كه مصالح و مفاسد و فواید و مضار را در نظر دارد و حقوق طبیعی و حقوق قراردادها را در كنار قدر و اندازه و حد و حكم و حق و حقوق مطرح می كند.اگر تمامی هستی اندازه دارد، ناچار حد دارد و ناچار حق مطرح می شود و این مصالح و مفاسد و اقدار و اندازه ها و این حدود به حقوقی منتهی می شود و سیاست و اخلاقی را طرح می ریزد كه در بن بست جریان های دیگر می تواند برپا بایستد. چون همان طور كه گذشت انسان برای این محدوده نه به وحی كه به عقل هم محتاج نیست و با غریزه و تجربه و علم (فكر) كارش به سامان می شود ولی با توجه به قدر و استمرار و ارتباط این وجود، وحی و رسول و حجت مطرح می شود.و این است كه این بینش مهیمن و مسیطر است.

كسانی كه اندیشه ی سیاسی را آن گونه خام رصد می كنند ناچار به زوال اندیشه ی سیاسی در ایران و یا اسلام خواهند رسید.در حالی كه این روش خام، با


اهداف دیگران، دیگران را سنجیده است.و هیچ كس با اهداف و معیارهای دیگر و هیچ مكتبی با موازین مكتبی دیگر محاكمه نمی شود.

امامت و ولایت طرح سیاسی و نگرش سیاسی را تبیین می كند كه نسبت به انسان و جهان و استمرار و ارتباط این ها نظری بنیادی دارد و آدمی را در این اندازه ی حقیر و محدود نمی گذارد و برای هفتاد سال نمی شمارد. این بینش، تربیت و اخلاق و سیاست و حقوقی دیگر را طرح می كند كه در تربیت به بینات و كتاب و میزان و در اخلاق به تركیب و تبدیل و در سیاست و حقوق به مصالح و مفاسد و فوائد و مضار، نه مصلحت عمومی و حقوق طبیعی كه قدر و حد و حق روی می آورد و اضطرار به حجت و پای بندی به امامت و ولایت این گونه در این نگرش سیاسی، توجیه می شود.